در جهانی پرشتاب و پیچیده، که تغییرات فناورانه و اقتصادی با سرعتی بیسابقه ساختارهای تصمیمگیری را دگرگون میسازد، شاید هیچ پرسشی مهمتر از این نباشد که چگونه میتوان با منابع محدود، اثربخشترین نتایج را رقم زد؟ پاسخ این مسئله نهتنها در فرمولهای پیچیده علمی بلکه در برخی اصول ساده، اما ژرف و کارآمد عددی نهفته است که دهههاست مورد توجه اندیشمندان حوزه مدیریت، کارآفرینی و توسعه فردی قرار گرفته است. در این یادداشت، به سه اصل مهم از مجموعه «اصول عددی خلاقیت» میپردازم؛ اصولی که میتوانند انقلابی در نگرش ما به کار، زندگی، آموزش، نوآوری و خلق ثروت ایجاد کنند.
مسلم خانی؛ کارشناس کارآفرینی و کسبوکار یادداشتی را به طور اختصاصی در اختیار صنعت مالی قرار داده است.
متن این یادداشت به شرح ذیل است:
در جهانی پرشتاب و پیچیده، که تغییرات فناورانه و اقتصادی با سرعتی بیسابقه ساختارهای تصمیمگیری را دگرگون میسازد، شاید هیچ پرسشی مهمتر از این نباشد که چگونه میتوان با منابع محدود، اثربخشترین نتایج را رقم زد؟ پاسخ این مسئله نهتنها در فرمولهای پیچیده علمی بلکه در برخی اصول ساده، اما ژرف و کارآمد عددی نهفته است که دهههاست مورد توجه اندیشمندان حوزه مدیریت، کارآفرینی و توسعه فردی قرار گرفته است. در این یادداشت، به سه اصل مهم از مجموعه «اصول عددی خلاقیت» میپردازم؛ اصولی که میتوانند انقلابی در نگرش ما به کار، زندگی، آموزش، نوآوری و خلق ثروت ایجاد کنند.
نخستین اصل، با عنوان «اصل نبرد»، رویکرد ما را در مواجهه با مسائل و تصمیمگیری بازتعریف میکند. بر اساس این اصل، برای مدیریت خلاقانه یک پروژه یا حل یک مسئله، باید انرژی و تمرکز خود را بهصورت هدفمند توزیع کنیم:
این اصل ما را از اجرای شتابزده و تصمیمگیری سطحی بازمیدارد و ما را به درک عمیق مسئله و پرورش راهکارهای نوآورانه دعوت میکند. درواقع، نبرد واقعی در شناخت مسئله است، نه صرفاً در اجرای آن.
در دومین اصل، با عنوان «۲۰-۵۰»، به یک الگوی پیشرو در مدیریت سرمایه انسانی و خلق نوآوری اشاره میشود. بر اساس این اصل، در یک سازمان، دانشگاه، مدرسه، خانواده یا جامعه، باید به افراد اجازه داده شود ۲۰ درصد از وقت خود را بهصورت آزادانه روی ایدهها و پروژههایی صرف کنند که از نظر خودشان جذاب، مفید و اثربخش هستند؛ مشروط بر اینکه این پروژهها در راستای اهداف کلان سازمان یا سیستم باشند.
مطالعات تجربی در شرکتهای نوآور نشان داده است که ۵۰ درصد نوآوریها، اختراعات، ابداعات و دستاوردهای مؤثر، از دل همین ۲۰ درصد وقت آزاد پدید آمدهاند . این اصل بر این نکته کلیدی تأکید دارد که برای نوآوری واقعی باید آزادی عمل، انگیزه درونی و حق انتخاب برای کارکنان و ذینفعان فراهم شود.
در این مدل، مدیریت بهجای تحمیل، نقش تسهیلگر دارد و با ایجاد ساختارهای انعطافپذیر، امکان رشد خلاقیتهای درونی افراد را فراهم میآورد. پیامد این نگرش، افزایش بهرهوری، رضایت شغلی، احساس معنا در کار و در نهایت افزایش رقابتپذیری سازمان خواهد بود.
و اما سومین اصل، که بهنوعی شاهکلید بهرهوری و اثربخشی در کار و زندگی محسوب میشود: اصل ۲۰-۸۰ یا همان «قاعده پارتو». این اصل بیان میکند که:
۸۰ درصد از موفقیتها، ثروتآفرینیها، حال خوب، پیشرفتهای فردی و سازمانی، نتیجه ۲۰ درصد از فعالیتهای کلیدی ماست. این ۲۰ درصد، همان نقاط قوت، قابلیتهای ویژه، مزیتهای رقابتی و استعدادهای برجسته ماست که در آنها نسبت به دیگران تمایز داریم. برای مثال، در یک کارخانه، ممکن است دهها محصول تولید شود، اما ۸۰ درصد سود بنگاه، حاصل تنها ۲۰ درصد از این محصولات کلیدی و اثربخش باشد.
در زندگی شخصی نیز همین قاعده صادق است. اگر بتوانیم استعدادها، علایق و قابلیتهای منحصربهفرد فرزندان، دانشآموزان یا دانشجویان را کشف کنیم و در مسیر آموزش و پرورش آنها سرمایهگذاری کنیم، نتایج شگرفی در انتظار ما خواهد بود. نیازی نیست یک دانشآموز در ۱۰ رشته هنری، ورزشی یا آموزشی ثبتنام کند؛ کافی است آن ۲۰ درصد استعداد برترش را بشناسد و بر همان تمرکز کند.
در سوی دیگر ماجرا، اصل پارتو به ما هشدار میدهد که ۸۰ درصد از مشکلات، شکستها، بیماریها یا ناکامیهای ما نیز ممکن است ناشی از تنها ۲۰ درصد از نقاط ضعف بحرانی باشد؛ نقصهایی که نسبت به آنها بیتوجه بودهایم. برای مثال، در سفرهای جادهای، عمده تصادفات ناشی از بیمبالاتی کمتر از ۲۰ درصد رانندگانی است که به قواعد پایبند نیستند. در جامعه نیز بخش عمدهای از جرائم و آسیبها توسط درصد کوچکی از افراد ایجاد میشود.
در حوزه دانشاندوزی نیز همین الگو قابل مشاهده است. فردی که در طول روز از منابع متعدد رسانهای، شبکههای اجتماعی، کتابها و روزنامهها استفاده میکند، در واقع ممکن است ۸۰ درصد دانش خود را از تنها ۲۰ درصد منابع کلیدی و معتبر به دست آورده باشد. لذا هوشمندانه عمل کردن، به معنای شناسایی آن منابع کلیدی و تمرکز بر آنهاست؛ نه پراکندهکاری و آشفتگی.
سه اصل ۹۰-۳-۷، ۲۰-۵۰ و ۲۰-۸۰، هر کدام نگاهی راهبردی و در عین حال کاربردی به مسئله خلاقیت، بهرهوری و نوآوری دارند. این اصول به ما میآموزند که:
در روزگاری که منابع، زمان و انرژی محدودند، یادگیری این اصول و بهکارگیری آنها در سطوح فردی، سازمانی و ملی، نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت است. خلاقیت دیگر یک مهارت لوکس نیست؛ یک الزام برای بقا و رشد در عصر پیچیدگی است.